http://afghanistan.shafaqna.com/media/k2/items/cache/2069a017e1d282cb0e8c14c6ca13660e_XL.jpg


اسلام چه دیدگاهی درباره مخالفان دارد؟ آیا اسلام در مواجهه با مخالفان به صبر، تحمل و مدارا توصیه کرده یا اعمال خشونت و مجازات در برابر مخالفان را مجاز دانسته است؟


در قرآن آیات مختلفی در مورد نحوه مواجهه پیامبر (ص) با مخالفان و همچنین دیدگاه اسلام نسبت به نظر مخالف، وجود دارد و یکی از شناخته شده ترین آنها آیه 17 و 18 سوره زمر است که خداوند می فرماید: «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه؛ بندگان مرا بشارت ده که سخنان و دیدگاه ها را مى‏شنوند و از نیکوترین آن پیروى مى‏ کنند.»

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سیدعلی میرموسوی، نویسنده و پژوهشگر حوزه دین در گفت و گو با شفقنا با ذکر سایر آیات مطرح شده در این موضوع می گوید: به طور مثال آیه معروف «لا اکراه فی الدین» یعنی اجباری در دین نیست. در جایی دیگر از آیات قرآن به پیامبر(ص) در مورد برخورد با مخالفان گفته شده است «قل الله و انا او ایاکم لعلی هدی او فی ضلال مبین»، پیامبر(ص) در اینجا نمی فرمایند که من قطعا برحق هستم، بلکه گفته می شود که «یا من یا شما، یکی از ما بر هدایت و دیگری بر گمراهی است» بنابراین به این صورت نبوده است که پیامبر(ص) بخواهند به شکلی اجباری از بیان نظر مخالفان خود جلوگیری کنند. در کنار این آیات مشاهده می شود در قرآن کریم به طور مثال گفته می شود که «و قالت الیهود لیست النصارى على شى ء، و قالت النصارى لیست الیهود...» یعنی یهودیان گفتند اساسا مسیحیان بر هیچ چیزی نیستند و... و یهودیت و مسیحیت به همین دلیل یعنی داشتن برخوردهای خشونت آمیز با مخالفان خود در قرآن مذمت می شوند. در آیات دیگر نیز از برخورد اجبارآمیز با مخالفان به شدت نهی شده است، به طور مثال خداوند به پیامبر(ص) می فرماید که «ما انت علیهم بجبار؛ تو نباید با جبر و زور برخورد کنی» یا در جایی دیگر «ما کان لبشر ان یوتیه الله الکتاب و الحکم و النبوه ثم یقول للناس کونوا عبادا لی من دون الله؛ هیچ پیامبری نمی تواند بعد از اینکه کتاب، حکمت و پیامبری به او عطا شد، بخواهد مردم را به بندگی خود کشاند و بگوید حتما باید از من تبیعیت کنید.» در ادامه آیه گفته شده است «ولکن کونوا ربانیین بما کنتم تعلمون الکتاب و بما کنتم تدرسون؛ افرادى باشید الهى آنگونه که تعلیم کتاب الهى به شما داده شده و درس خوانده اید و هرگز غیر خدا را پرستش نکنید.»

در آیه ای دیگر با مورد مذمت قرار دادن یهود و دلیل این مذمت کردن، به این شکل بیان می شود که «فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمنا قلیلا» « واى بر آنها که مطالبى با دست خود مى نویسند سپس مى گویند از طرف خداست تا به بهاى کمى آن را بفروشند، واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند و واى بر آنها از آنچه از این راه به دست مى آورند.» در حدیث بسیار ارزشمندی امام حسن عسگری(ع) در کتاب احتجاج، ذیل این آیه، عوام یهود را به این جهت که از علمای خود پیروی بی چون و چرا می کردند، در حالی که می دیدند آنها انسان های دنیا طلب، اهل رشوه و چپاول مال مردم هستند و دروغ می گویند، نقد می کنند. این نشان می دهد که اساسا از دیدگاه ائمه اطهار(ع)، تبعیت بی چون و چرا، امری بسیار مذموم است و بسیار بر این موضوع تاکید می شود که افراد باید به دنبال دلیل باشند و نظر خود را بیان کنند. به طور مثال علی(ع) در نهج البلاغه می فرماید که «من استقبل وجوه الآرا عرف مواقع الخطا؛ اگر کسی با دیدگاه های مختلف آشنا شود، درست را از اشتباه بهتر می شناسد.»

او معتقد است، مساله برخورد با مخالفان به بحث «آزادی بیان» که یکی از حقوق بنیادین سیاسی و معنوی و به معنای توانایی اظهار نظر، بیان و تبلیغ عقیده بدون هر گونه منع و دخالت سرکوبگرانه دیگران است، مربوط می شود. این آزادی بیان در حقوق اسلامی، اعلامیه های جهانی حقوق بشر، میثاق بین المللی حقوق مدنی- سیاسی و نیز در اعلامیه حقوق بشر اسلامی به رسمیت شناخته شده و یکی از حقوق غیر قابل تردید است. دلیل آن نیز به لحاظ عقلی مشخص است، زیرا در صورتی که  عقیده ای که از بیان آن جلوگیری می شود، درست باشد، جلوگیری از بیان آن، ظلم به حقیقت و جامعه است. در صورتی که نادرست نیز باشد، باز هم جلوگیری از بیان آن، ظلم به جامعه است زیرا ممکن است آن عقیده به شکل مخفیانه و بدون دادن پاسخ درستی به آن، مطرح شود در نتیجه یک عقیده نادرست گسترش و رواج پیدا کند.

میرموسوی با اشاره به تبعید ابوذر توسط دستگاه متخاصم اموی به ربذه، اظهار کرد: چگونگی مواجهه با مخالفان تا اندازه ای به ساختار نامتوازن قدرت در جامعه باز می گردد. ساخت های اقتدارگرایانه و غیر دموکراتیک به هر شکلی که باشند، نمی توانند آزادی مخالفان را بپذیرند. اولین کسانی در تاریخ اسلام که با آزادی بیان برخورد کردند، اموی ها بودند. ابوذر که از یاران وفادار پیامبر (ص) و مجاهدی بود که در همه جنگ ها پیامبر(ص) را همراهی کرد، به دلیل اینکه در زمان عثمان آغاز به بیان مخالفت کرد، او را به شام تبعید کردند. ابوذر در شام نیز در برابر دستگاه اموی ایستادگی کرد که در نتیجه او را به مدینه بازگردادند و عثمان در نهایت او را ربذه تبعید کرد. هنگام تبعید ابوذر، امام علی (ع) برای بدرقه او رفتند و جمله ای بسیار زیبا به ابوذر فرمودند که «إن القوم خافوک علی دنیاهم و خفتهم علی دینک» یعنی این گروه حاکم برای دنیای خود از تو بیمناکند اما تو برای دین خود از آنها بیمناکی. این جمله نشان می دهد از دیدگاه علی(ع)، جلوگیری از آزادی بیان و آزادی مخالف برای بیان عقیده خود، بیشتر ریشه در دنیاطلبی و قدرت خواهی داشت. افرادی که در مصدر قدرت قرار دارند، نگران رسیدن حقیقت به گوش مردم هستند و با بهانه های مختلف، اجازه نمی دهند اطلاع رسانی درستی انجام شود و از اینکه مخالف آنها، عقیده خود را بیان کند، جلوگیری می کنند.

کرامت انسانی در اسلام

سید صادق حسینی در مقاله ای با عنوان مدارا با مخالفان مذهبی از دیدگاه فقه اسلامی می نویسد:

خداوند در قرآن می فرماید: «ولَقَد ْکَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ و َالْبَحْرِ وَر َزَقْنَاهُم مِّنَا لطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا و به یقین ما آدمی‌زادگان را کرامت بخشیدیم و آنان را در خشکی و در دریا (بر مرکب‌های راهوار) حمل کردیم و از انواع روزی ‌ها پاکیزه به آنان روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کردیم برتری بخشیدیم».

برخی مفسران معتقدند کرامت و عزت انسانی مورد تاکید در اسلام حقوق مسلمی را برای او ایجاب می کند و از جمله این حقوق می توان به حق اظهار عقیده و رای اشاره کرد.

کرامت ذاتی انسان، نهفته در حیات شعوری و عقلانی اوست و امری ذاتی و فعلیست و اکتسابی نیست. چنین کرامتی نسبت به تمام نسل بشر فراگیر بوده و خود مبنای اثبات حقوق اساسی انسان به طور کلی است.

کرامت عارضی انسان که برای مؤمنین و نیکوکاران در اثر انتخاب شایسته و هدایت به دست انبیای الهی فراهم می‌گردد؛ انسان مؤمن علاوه بر کرامت ذاتی واجد کرامت والای اکتسابی نیز هست که علاوه بر حقوق اساسی انسانی او را از حقوق ایمانی و اخوت اسلامی نیز بهره‌ مند می ‌گرداند؛ بنابراین کرامت عارضی و اکتسابی، اختصاص به برخی از انسان‌ ها دارد.

آنچه که در این تعاریف اهمیت می یابد این است که کرامت ذاتی انسانی، مربوط به حیات شعوری و عقلانی اوست نه حیات ایمانی و اخلاقی انسان.

آثار حرمت و کرامت ذاتی انسان را می‌توان در دو مورد خلاصه کرد:

حق حیات عقلانی و ضرورت حفظ آن

حق آزادی و ضرورت حفظ عزت نفسانی

حق حیات نخستین حقی که سایر حقوق بدان آغاز گشته و موضوعیت می‌باید. حیات حق و وظیفه برای همگان است. نعمتی که خداوند به انسان بخشیده و تنها او می‌تواند در آن تصرف کند. این مفهوم کلی را می‌توان با توجه به رهنمودهای وحیانی در آیه 32 سوره مائده یافت:

«مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْر ِنَفْسٍأَ وْ فَسَاد ٍفِی الْأَرْض ِفَکَأَنَّمَا قَتَل َالنَّاسَ جَمِیعًا وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا

بدین سبب بر بنی‌اسراییل چنین حکم نمودیم که هر کس نفسی را بدون حق قصاص یا بی‌آن‌که فساد و فتنه‌ای در روی زمین کند به قتل رساند مثل آن باشد که همه مردم را کشته و هر کس آن را حیات بخشد (از مرگ نجات دهد) مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده است».

این آیه حرمت‌گذاری به جان دیگران را به طور فراگیر لازم می‌داند و تنها دو مورد قصاص و فساد در زمین را مجوزی برای بی‌حرمتی جان انسان می ‌شمرد. که هیچ یک شامل حال مخالفان مذهبی وکلاً دینی نمی‌ شود. چه آنکه مخالفان عقیدتی محض، نه جان کسی را تحدید کرده و نه با صرف عقیده باطنی خویش فساد فراگیری در زمین پدید آورده ‌اند.

وَلَاتَقْتُلُوا النَّفْسَ التِی حَرَّم َاللَّـهُ إِلَّا بِالْحَقِّ

«و نفسی را که خداوند حرام کرده نکشید مگر به حق»151انعام

«و الّذین لا یدعون مع اللّه الها ءاخر و لا یقتلون النفس التى حرم اللّه الا بالحق»

و آنان هستند که کسی را شریک خداوند یکتا نمی‌خوانند و نفس محترمی را که او حرام کرده به قتل نمی‌رسانند مگر به حق»68فرقان

جان انسان‌ها همیشه نزد خداوند محترم و حفظ و حراست آن واجب شناخته شده است و به دلیل اهمیت آن، در کنار توحید قرار داده شده؛ پس اصل بر این است که آن باید حفظ شود، مگر آنکه حقانیتی از جانب خداوند، نفی هستی کسی را اقتضاء کند. حال باید دید آیا حقیقتی، نیستی مخالفان مذهبی و بلکه مخالفان عقیدتی صرف را می‌ طلبد؟ مسلما ًبا توجه به مباحث گذشته دست ‌کم وجود دلیلی بر استثنای مخالفان عقیدتی، بالاخص مذهبی، از اصل حرمت جان انسان ‌ها مورد شک و تردید قرار می ‌گیرد و دوباره باید به فراگیری حکم کلی این حرمت، نسبت به مخالفان مذهبی نظر داد.

مدارا با مخالف

مدارا به معنای رفتار منطقی و نرم همراه با خلق خوش و کرداری دلنشین است. منظور از مدارا در این نوشتار مدارا با مخالف است یعنی خوش ‌خلقی و نرم‌ خویی با مخالفان.

مدارای با مخالفان در دو سطح مورد نظر است:

مدارا با مخالفان سیاسی

مدارا با مخالفان عقیدتی

نحوه مدارا نیزشامل مراتب زیر است:

آزاد گذاشتن مخالف در گزینش عقاید دینی و سیاسی خود.

آزادی مخالف در بیان دیدگاه‌های خود.

تأیید عقایدشان و احترام به حقوق اجتماعی مخالفان پس از ابراز عقیده و برخورد نیک با ایشان بدون آنچه که در مدارا مورد توجه بوده و به عنوان اصل اخلاقی مسلم عقلائی مطرح است. رفتار عاری از آزار و اذیت مخالف است نه پذیرش یا مورد عمل قرار دادن عقاید و دیدگاه‌هایش. در مدارا انسان باید حقوق و آزادی‌ های مخالف را به رسمیت شناخته و در عین حال در حوزه وظایف و اختیارات خویش بر اساس دیدگاه‌های خود عمل کند. دیدگاه‌هایی که با توجه به نقد و بررسی‌های به عمل آمده مورد قبول وی واقع شده است.

از سوی دیگر باید توجه داشت که منظور از مخالفان، کسانی هستند که مرتکب جرمی نشده‌اند یعنی کسانی که تنها عقیده‌ای مخالف داشته و آن را بیان و ابراز می‌کنند اما کسانی که علاوه بر عقاید خویش، اقدام به اخلال در نظم یا امنیت اجتماعی کرده و سبب ایجاد هرج و مرج می ‌شوند، نمی ‌توانند مشمول اصل کلی مدارا باشند.

به عنوان مثال اگر کسی بخواهد از مذهب یا نظام حاکم انتقاد کند یا عقیده به نادرستی آن‌ها داشته باشد این دیدگاه را ابراز کرده و نظر خویش را به دیگران بگوید نباید مورد آزار و اذیت قرار گیرد بلکه اگر با وجود عقیده مذکور اعلام کند که به رأی اکثریت پایبند است و عملاً پایبند به نظام و اصول آن است اگر چه خود آن را درست نمی ‌داند از هیچ حقی از حقوق اجتماعی نباید محروم شود.)1)

منبع:

(1)مدارا با مخالفان مذهبی از دیدگاه فقه اسلامی، فصلنامه علمی تخصصی حبل المتین، دوره اول، (پیش شماره دوم)، تابستان 1391، صفحه 24-53.


شفقنا